نقش محمدرضاشاه در انحطاط و سقوط رژیم پهلوی

سقوط رژیم پهلوی و پایان حکومت محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) نتیجه‌ی مجموعه‌ای از عوامل داخلی و خارجی بود که نقش خود شاه نیز در این فرآیند بسیار پررنگ است. در واقع، سیاست‌ها، تصمیمات و عملکرد محمدرضا شاه به طور مستقیم و غیرمستقیم به سقوط رژیم پهلوی کمک کرد.

🔷عوامل درونی سقوط رژیم پهلوی

در این یادداشت به برخی از مهم‌ترین نقش‌های او در این سقوط اشاره می‌کنم؛

۱. سیاست‌های سرکوبگرانه و فقدان فضای سیاسی باز؛
محمدرضا شاه با تکیه بر سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، مخالفان سیاسی را به شدت سرکوب می‌کرد. این سرکوب‌ها شامل روشنفکران، دانشجویان، روحانیون و گروه‌های چپ می‌شد. فقدان آزادی بیان و فضای سیاسی باز باعث شد که نارضایتی‌ها در جامعه عمیق‌تر شود و مخالفان به دنبال راه‌هایی برای تغییر نظام باشند.

۳. وابستگی شدید به غرب؛
شاه به شدت به غرب، به ویژه ایالات متحده آمریکا، وابسته بود. این وابستگی در سیاست‌های خارجی، اقتصادی و نظامی مشهود بود. بسیاری از ایرانیان، شاه را به عنوان یک حاکم دست‌نشانده‌ی غرب می‌دیدند و این موضوع باعث شد که مشروعیت او در میان مردم کاهش یابد. شعارهای ضد آمریکایی در جریان انقلاب اسلامی نشان‌دهنده‌ی این نارضایتی بود.

۳. شکاف بین طبقه حاکم و مردم؛
محمدرضا شاه به تعبیر خود تلاش کرد ایران را به سرعت مدرنیزه کند، اما این مدرنیزاسیون با نیازها و خواسته‌های بخش بزرگی از جامعه، به ویژه طبقات سنتی و مذهبی، همخوانی نداشت. برنامه‌هایی مانند انقلاب سفید (اصلاحات ارضی، حق رأی زنان و …) اگرچه پیشرفت‌هایی ایجاد کرد، اما باعث نارضایتی روحانیون و کشاورزان شد. این شکاف بین طبقه حاکم و مردم به تدریج عمیق‌تر شد. گذر زمان البته نشان داد که این برنامه‌ها منجر به سقوط بهره‌وری کشاورزی، بحران امنیت غذایی و شوک صنعتی و در نتیجه افزایش وابستگی برای واردات شد.

۴. فساد اقتصادی و نابرابری؛
با وجود درآمدهای کلان نفتی در دهه‌ی ۱۳۵۰، اقتصاد ایران با مشکلاتی مانند تورم، فساد مالی و نابرابری گسترده مواجه بود. ثروت کشور در دستان یک طبقه‌ی خاص متمرکز شده بود، در حالی که بسیاری از مردم در فقر زندگی می‌کردند. این نابرابری اقتصادی به نارضایتی عمومی دامن زد.

۵. ضعف در مدیریت بحران‌ها؛
محمدرضا شاه در مواجهه با بحران‌های سیاسی و اجتماعی ضعف نشان داد. به جای گفت‌وگو با مخالفان و ایجاد اصلاحات سیاسی، به سرکوب و استفاده از زور متوسل شد. این رویکرد باعث شد که اعتراضات مردمی به جای فروکش کردن، گسترده‌تر و شدیدتر شود.

۶. بحران مشروعیت؛
شاه به تدریج مشروعیت خود را در میان مردم از دست داد. بسیاری از ایرانیان او را به عنوان یک حاکم مستبد و دور از ارزش‌های اسلامی و ملی می‌دیدند. این بحران مشروعیت به ویژه در سال‌های پایانی حکومت او تشدید شد و به سقوط رژیم پهلوی کمک کرد.

۷. انقلاب اسلامی و خروج از کشور؛
در جریان انقلاب اسلامی، محمدرضا شاه پس از کشتار و سرکوب در نهایت نتوانست به طور مؤثر با اعتراضات مردمی مواجه شود. لاجرم در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد و این خروج به عنوان نقطه‌ی پایانی بر حکومت پهلوی تلقی شد. پس از خروج او، نظام پهلوی به سرعت سقوط کرد و انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید.

🔴 جمع‌بندی
محمدرضا شاه با خودکامگی، سیاست‌های سرکوبگرانه، وابستگی به غرب، نادیده گرفتن خواسته‌های مردم، عدم مدیریت صحیح بحران‌ها و عدم پیشگیری و برخورد با فساد اطرافیان و طبقه حاکم نقش مهمی در سقوط رژیم پهلوی ایفا کرد. اگرچه عوامل خارجی و داخلی دیگری نیز در این سقوط مؤثر بودند، اما عملکرد و تصمیمات شاه به عنوان عالی‌ترین مقام حاکم، یکی از دلایل اصلی فروپاشی سلطنت پهلوی بود.